خداي مهربونم...
با خودم فکر مي کردم تحقق روياهايم غير ممکن است،
اما خدا گفت : 
«هر چيزي ممکن است» 
گم شده بودم،گيج بودم،فکر مي کردم هيچ وقت جوابي پيدا نخواهم کرد،
اما خدا گفت : 
«من هدايتت خواهم کرد» 
خود را باختم،فکر مي کردم نمي توانم،از عهده اش بر نمي ايم ،
اما خدا گفت : 
« تو از عهده ي هر کاري بر مي ائي» 
غمگين بودم،احساس کردم زير کوهي از نا اميدي گير افتادم ،
اما خدا گفت: 
« غمهايت را روي شانه هاي من بريز» 
فکر کردم نمي توانم،من انقدر باهوش نيستم،
اما خدا گفت : 
« من به تو خرد لازم را مي دهم» 
بار گناهانم رنجم مي داد ،براي کارهاي بدي که کرده بودم از خود عصباني بودم،
اما خدا گفت : 
«من تو را مي بخشم» 
از خودم بدم مي امد ،فکر مي کردم هيچ کس مرا دوست ندارد ،
اما خدا گفت : 
«من به تو عشق مي ورزم » 
گريه مي کردم،زيرا تنها بودم،
اما خدا گفت : 
« من هميشه با تو هستم »
 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : جمعه 6 دی 1392برچسب:, | 21:21 | نويسنده : صادق رئیسی |